محل تبلیغات شما

بهت گفتم فصلش نیست، الان نه. ولی گوش ندادی. پریدی و ذوق کردی و گفتی وقت رقصیدنه. بهت گفتم اینکه می‌بینی طوفانه، بارون نیست که بری برقصی و آواز بخونی و دنیا خودشو توی چشمات محو کنه. گفتم بشین اصلاً حرف بزنیم، فکر کنیم، بعد با هم بریم. گفتی من میرم؛ چه با تو، چه بی تو. رفتی وسط طوفان به هوای ابر و باد و بارون. پشت سرت اومدم و نشستم وسط طوفان. گفتم رقصیدنت قشنگه اما الان فصلش نیست. گفتی با ابر و باد و بارونم می‌رقصم. هی رقصیدی و رقصیدی و رقصیدی. نشستم وسط طوفان به نگاه کردنت. وسط طوفان!
حالا با بال و پر شکسته‌ات چیکار کنم؟ با طوفانی که جفتمونو درگیر کرده چیکار کنم؟ با پاییزی که بهار نمیشه چیکار کنم؟ من مداوا بلد نیستم. این‌بار نمی‌دونم با تیکه‌های شکسته‌ات چیکار کنم قلب عزیزم.

از نامه‌های نرسیده به محبوب دوست‌داشتنی. دو

مکالمات من و دختر بهار خانوم

پاییز مگه تموم هم میشه؟!

چیکار ,طوفان ,وسط ,گفتم ,گفتی ,کنم؟ ,وسط طوفان ,چیکار کنم؟ ,طوفان به ,رقصیدی و ,شکسته‌ات چیکار

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ گروه زمین شناسی شهرستان مینودشت پرگار نود درجه خدمات ارزهای دیجیتال هش تومن